💥موضوع : روایات
مالک بن دینار میگوید((به قصد حج مسافرت میکردم، در بیابان کلاغی را دیدم که در منقارش تکه نانی بود با خودم گفتم:”یعنی چه ؟حتما حادثه ای پیش آمده که تکه نانی در منقار کلاغ است.”دنبال کلاغ را گرفتم، دیدم کلاغ وارد غاری شد.وارد غار شدم.دیدم دست و پای مردی را بسته اند و به پشت انداخته اند.کلاغ برای او نان آورده و لقمه لقمه می کند و به او می دهد.به محض ورود من کلاغ رفت و دیگر برنگشت.به آن مرد گفتم:”تو کی هستی و از کجا می آیی؟”
گفت:”من به قصد حج بیرون آمدم و در این بیابان دزدها مرا گرفتند وتمام اموالم را تصاحب کردند.دستم و پایم را محکم بستند و مرا به این مکان انداختند. پنج روز گرسنگی را تحمل کردم تا اینکه در مقام دعا عرض کردم:ای خدایی که در قرآن می فرمایی((امن یجیب المضطر اذا دعاه))(سوره نمل آیه62) ای کسی که دعای مضطر را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد، من مضطر و بیچاره ام، به من رحم کن.تا این که خداوند این کلاغ را به من رساند و هر روز مرا از غذا و آب سیراب میکند.
📚الدین فی قصص/ج3،ص49
منبع انواع عکس نوشته برای فضای مجازی :
http://aksestan.blog.ir